از خواب بر می خیزی و در خانه کاه گلی را می گشایی و وقتی چشمهایت را می گشایی به بیرون، وقتی می بینی آب چشمه روان است و صدای آن را می شنوی، وقتی صدای مرغان و خروسان را می شنوی، وقتی پدر بزرگ را میبینی که از دور با اسبی به تو نزدیک می شود، با خوشحالی به سمت او می روی، انگار تمام زندگی فقط دیدن لبخند اوست، که تو را بلند می کند و روی اسبش می گذارد و در همان عوالم کودکی، مسرور می شوی. یادش بخیر... چه زود سهم روزهای خوب یک " یادش بخیر" می شود ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم "که چنین دلتنگــــــــــــــــم"
با سلام و درود فراوان در جامعه بشریت تعاملات اجتماعی از جایگاه ویژه ای برخودار است اگر از آن درست استفاده شود و در کنار آن آبادانی از اهمیت بخصوصی برخوردار است آبادانی فرقی نمی کند زمین شخصی باشد یا راه و روستا و غیره ...اگر این دو در کنار هم سر مشق هر قومی باشد بر جهان پادشاهی خواهند کرد
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.